حـــــس خـــــوبیه...

 

 

حـــــس خـــــــــــــوبیه ببیـــنی یه نفــــر همه رو بخــــاطر تو پَــــس زده..

واســـه ی رسوندن خـــودش به تو هــــمه ی راهــــو نفــس نفــس زده..حـــس خــــوبیه

حـــس خـــوبیه ببیـــنی یه نفـــر واســـه انتخاب تـــــــو مسممـــــــه...دستتــــو بگیـــره و بهت بگـــه:

مـــوندنـــش کنار تو مسلمـــــــه..حـــس خـــــوبیه..

توهمین لحظه که دلگیرم ازت از همـــیشه به تو وابســــــــــــته ترم...

اگه حـــــــس خوب توبه من نبود فکر عاشقـــــی نمیزد به سرم...به سرم

به من انگیزه ی زندگــــــی بده تادوباره حــــس کنم کنارمـــــــــــی..

به دروغم شده دستاموبگــــیر..الکــــی بگو که بی قرارمــــــــــی ..الکــــــی..

اون تو بــــودی..که همیشه بانگــاش لحظه ها منو عاشــــقونه کـــرد

ایم منم که تو تموم لحــــــــظه هاش واسه عاشقـــــی تورو بهـــونه کرد

هرگز اون نگـــــــــــاه مهربــــــــون تو بی تفاوتـــــی رو یاد  من نداد

من پـــــراز نیــــــــاز باتــــــــــوبودنم مگه میشه قلــــــب من تورونخـــــــــــواد...


برچسب‌ها:
16:11  شنبه 3 مرداد 1394برچسب:,  به قلم : فرمانیان

زیباترین شعر هستی... مادرم...

 

زیباترین شعر هستی ....مـــــــــادرم

تو را می ستایم... تو را می ستایم و بر دستان پر مهرت بوسه می زنم که چگونه قطره قطره ی خوبی هایت را چون دریایی بی انتها نثار من می کنی...

 

تو را می ستایم که چگونه چتری از محبت و امنیت بر سرم باز می کنی تا مبادا باران تلخی های روزگار مرا خیس کند...


برچسب‌ها:
23:23  جمعه 26 تير 1394برچسب:,  به قلم : فرمانیان

تــــولدت مبـــــارک

 

مادر من

نور چشمم

هستی من

ساغر خوشبختی من

مستی من

مادر من

امیدم بی تو سرابه

یه حباب روی آبه

زندگی بی تو خرابه

چه شبهایی نخوابیدی

برام تا صبح دعا کردی

واسه خوابم تویی مادر

لا لا لا لا لا کردی

واسه فردام دعا کردی

حضور خوب تو به خونمون صفا میده

صدات وقتی که  می پیچه به قلبامون جلا میده

اگه روزی همه گلها یاسمن باشه

دلم میخواد تمومش به پای مادرم باشه.

مادر خوبم تولدت مبارک.


برچسب‌ها:
13:15  دو شنبه 1 تير 1394برچسب:,  به قلم : فرمانیان

مــــار مهـــربانم تـــــولدت مبــــارک

آسمان را گفتم

می توانی آیا

بهر یک لحظهء خیلی کوتاه

روح مادر گردی

صاحب رفعت دیگر گردی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

کهکشان کم دارم

نوریان کم دارم

مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم.

ای والاتر از آسمان تولدت مبارک

 


برچسب‌ها:
13:7  دو شنبه 1 تير 1394برچسب:,  به قلم : فرمانیان

 

پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد

داغ دید، از من و تبخیر شد و حرف نزد

شب به شب منتظرم بودُ دلش پر آشوب

شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد

غصه میخورد که من حال خرابی دارم

از همین غصه ی من سیر شد و حرف نزد

وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند

خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد

صورتِ پر شده از چین و چروکش یعنی ...

مادرم خسته شد و پیر شد و حرف نزد

(محمد شیخی)

 


برچسب‌ها:
8:30  یک شنبه 31 خرداد 1394برچسب:,  به قلم : فرمانیان